شفق؛ یادداشت، جابر خرمنیا؛ من جامعه شناس نیستم و قرار نیست در این گفتار کوتاه در مورد موضوعات آن صحبت کنم. قرار است در مورد رسانه حرف بزنم و اینکه چطور ذهن شما را اقناع میکند تا شهوت خرید، تمام وجودتان را در بر بگیرد.
رویداد بلک فرایدی و حراج انبارگردانیِ آخرین جمعه ماه نوامبر در اروپا و آمریکا یک ریشه تاریخی دارد که آرام آرام مانند دیگر رویدادهای فرنگی، مثل جشن کریسمس، ولنتاین، هالووین و مانند آن به سطح فرهنگ عامه نفوذ کرد. دقت کنید: سطح فرهنگ!
امسال این هیجان به شکل متفاوتی به اوج خود رسید. در حدی که میتوان گفت مرزهای تکنیک اقناعی در خلاقیت تبلیغات و حتی جنگ شناختی جابجا شد.
مراکز فروش مجازی مانند دیجیکالا، اسنپ، با سلام و مانند آن پیشتاز ماجرا بودند. پیامکهای تبلیغاتی انبوه با متنهای جذاب که خبر از تخفیف تا ۹۰ درصدی میدادند، اعلان برنامههای کاربردی که در تلفن همراه مخاطبان ارسال میشد، انواع تخفیفات در صفحات مجازی و حتی تبلیغات تلویزیونی چنان فضایی را ایجاد میکرد که به مخاطب القا میشد همهی مردم در رقابت هیجان انگیز خرید حضور دارند و او هم باید در این ماراتن به شکلی شهوتناک شرکت کند و از خرید لذت ببرد.
از اینجا به بعد، مخاطب وارد جنگ شناختی میشود. یعنی با دیدنِ خریدِ کالاهای غیرضروری و بیاهمیت در زندگی عادی توسط دیگران، این ذهنیت برایش ایجاد میشود که بهترین کار استفاده از فرصت خرید است؛ خرید کالاهای مصرفی و نیازهای کاذب. در حالی که پیشتر ممکن بود منطق او این را نفی کند، یعنی کالاهایی که در روز قبل آن و در روال عادی زندگی اصلاً جایی نداشته و حتی به خرید آن فکر هم نمیکرد، خریده میشود.
جمعهی سیاه در این روزها یک چیز را به ما آموخت: تبلیغاتِ رسانه و جنگ شناختیِ به راه افتاده، به همین سادگی در میانهی پاییز، شهوت خرید را به اوج میرساند و منابعی که با زحمت جمع کردیم یا حاصل کار و رنج ما است را ناگهان میبلعد و با کالاهای مصرفی از پیش گران شده! به ما قالب میکند.
یادتان باشد برای طبقهی مرفه، جمعهی سیاه با پس و پیش آن و تخفیفاتش فرقی ندارد. هدف شمایید.
آنچه مهم است این است که سرمایهداران چطور بازاری بیافرینند و کالاهای مصرفیشان را به طبقه متوسط قالب کنند. برای فروختن، باید سبک زندگی ایجاد کرد و چه چیزی بهتر از جمعه سیاه، کریسمس، ولنتاین، هالوین و…همین.
انتهای پیام/