شما اینجا هستید

دیدگاه » پروژه‌ی کشته‌سازی و نبرد فیک نیوزها در عصر پسا حقیقت

به گزارش شفق خبر؛ جابر خرم نیا؛ این روزها وایرال شدن اخباری که شاید در حالت طبیعی خواندن آن‌ها-حتی بدون بررسی- این حس را به مخاطب خواهد داد که با یک دروغ و خبرساختگی طرف است، باعث تعجب و حیرت دغدغه‌مندان می‌شود. آن‌ها از خود می‌پرسند که چطور ممکن است کاربران این دروغ را باور کرده و حتی آن را بازنشر کنند. بیایید با هم پله به پله یک بخش از عملیات فیک نیوز در جنگ شناختی و در عصر پساحقیقت را مرور کنیم.

نخست: ماجرا همیشه یک ریشه‌ی آغاز دارد. ماجرای «مهسا امینی» واقعه‌ی تلخی است که دل مردم کشورمان را به درد می‌آورد و شبهاتی پیرامون علل مرگ او مطرح می‌شود. انگشت اتهام به سمت پلیس و خشونت حین بازداشت است. گرچه از همان آغاز پرونده‌ی تحقیق و بررسی موضوع گشوده می‌شود، اما رسانه‌‌های فارسی زبان و ارتش مجازی در گام اول پروژه خلع سلاح رسانه‌های معتبر را اجرا می‌کنند. در حالی که اسناد معتبر پزشکی، نظریه اولیه پزشکی قانونی، اظهارات پزشکان معالج و شواهد دوربین‌های مدار بسته که تمامی اسناد و مدارک متقن را شکل می‌دهد حکایت از مرگ بر اثر بیماری با سوابق قبلی دارد، رسانه‌های معتبر شروع به تحلیل ماجرا بر مبنای مستندات می‌کنند؛ اما رسانه‌های بیگانه روی شبهه‌ی ساخته شده مانور می‌دهند. مدارک معتبر را نادیده گرفته و انکار می‌کنند و صرفاً روی ادعاهای بی‌سند اقدام می‌کنند.
برای اقناع افکار عمومی علاوه بر تکنیک ادعای بزرگ آشکار، از نقل قول بزرگان باید کمک گرفت، پس پای سلبریتی‌های کوچک و بزرگ به وسط می‌آید و ادعای اثبات نشده(که از قضا اسناد و شواهد علیه آن است) توسط آن‌ها تکرار می‌شود. ذهن مخاطب همچنان به دنبال کمی مدرک هم هست، یکی دو پزشک، کارشناس داخلی و خارجی در این شبکه‌ها(به هر دلیلی) اظهارات نسنجیده و باز هم ادعایی مطرح می‌کنند. ذهنیت مخاطب شکل گرفته، حالا نوبت تأیید دروغ بزرگ است، یعنی بی‌اعتبار کردن تمام اسناد و مدارک سوابق پزشکی مهسا امینی: خانواده و در رأس همه‌ی آن‌ها پدر مهسا امینی تمام سوابق پزشکی دخترش را انکار می‌کند. حالا دیگر مخاطبان نمی‌توانند رسانه‌های معتبری که روی شواهد و مدارک معتبر اقدام کردند را باور کنند. توسط امپراتوری رسانه‌ای، دروغی ساخته شده و با چند عامل بیرونی و چند تکنیک اقناعی به خورد مخاطب داده شده.
زیر فشار سنگین روانی رسانه‌ها و فضای مجازی هم بیشتر کنشگرانی که انتظار می‌رود منطقی و از روی مستندات جامعه را روشن و موضوعات را تبیین کنند، یا دچار مارپیچ سکوت می‌شوند و یا در نتیجه جنگ شناختی منطق خودشان را وانهاده و همراه موج روانی می‌شوند.
وقتی بعد از حدود یک ماه، مشخص شود که خانواده هم دروغ گفته، دیگر کسی این حقیقت را نمی‌بیند. اساساً ماجرا از حقیقت مرگ مهسا امینی عبور کرده و دیگر کسی با آن پروژه کاری ندارد. دروغ بزرگ در ذهن کاربران روایت مورد پذیرش است، فارغ از اینکه حقیقت چیست. علاوه بر آن در ذهن آن‌ها رسانه‌های معتبر داخلی دیگر دارای اعتبار نیست!


دوم: حالا باید روی اشتباهات رسانه‌ها، منابع خبری و افرادی که در رسانه به‌عنوان کارشناس مورد پذیرش قرار می‌گیرند حساب کرد و در ذهن مخاطب این اشتباهات را به همه‌ی اشخاص و رسانه‌ها تعمیم داد. چند اشتباه و اظهار نظر عجیب از چند چهره مشهور رسانه‌ای مثل دکتر عباسی، رسایی و غیره کفایت می‌کند.
چند رسانه هم این وسط باید سوتی بدهند. مهیاترین رسانه برای سوتی دادن همواره صداوسیما است، در روایت چند خبر اشتباهاتی صورت می‌گیرد و متعاقبش رسانه‌ای که حتی از نمایش آلات موسیقی ابا دارد، ناگهان تصویر عریان شدن برخی خانم‌های معاند در آنور آب را پخش می‌کند.
خب این بخش از نقشه هم به نحو مطلوب جواب می‌دهد. در کنار نفوذی که رسانه‌های بیگانه در جنگ شناختی و با موج سواری همراه با تکنیک‌های اقناعی نزد کاربران و مخاطبان پیدا کردند، رسانه‌های معتبر داخلی خبرگزاری‌ها و صداوسیما در مضان بی اعتباری قرار می‌گیرند.


سوم: وقتی از رسانه‌های معتبر اعتبارزدایی شد، نوبت رشد فیک نیوزها است. در پسا حقیقت، وقتی جنگ روانی راه افتاده، وقتی رسانه‌ی تبیین‌گر خلع‌سلاح و یا تضعیف شده، مخاطب با بمباران فیک روبرو است. آفندی که به این سادگی نمی‌توان با پدافند خودی جلویش را گرفت. آنقدر حجم فیک‌نیوزها بالا می‌رود که مخاطب دیگر فرصت جست‌وجو و مرزگذاری ذهنی هم ندارد. از یک خبر فیک به خبر فیک دیگر سُر می‌خورد. مهم‌ترین اخبار فیک هم توسط سلبریتی‌ها، بلاگرها و امثالهم بازنشر می‌شود و بستر توزیع بالاتری پیدا می‌کند.
مخاطب تصور می‌کند که شخصیتی مثل علی دایی، مهران مدیری و امثالهم اعتبار خود را با اخبار اثبات نشده که خراب نمی‌کند! پس آنچه نقل کرده صحت دارد.
در گام بعدی جعل خبر اعتبار بیشتری پیدا می‌کند. مثلاً خبری به نقل از معاون امور زنان ریاست جمهوری با لوگوی تسنیم(با محتوای نکاح دختران معترض با روحانیون) وایرال می‌شود، یکی دو سلبریتی بازنشر می‌کنند. خبر دیگری به نقل از شهردار تهران با لوگوی همشهری(با محتوای دایر کردن خانه عفاف با هدف دفع هیجانات جوانان) وایرال می‌شود و باز توسط چند سلبریتی باز نشر می‌شود. حالا دیگر کسی به راست یا دروغ بودن خبرهای بازنشری کار ندارد. مهم این است که کدام خبر فیک وایرال شود و اعتبار و نفوذ کدام شخصیت و کدام رسانه‌ها را مخدوش کند. حجم فیک‌نیوز و نقل آن از منابع بلاگری و یا سلبریتی آنقدر بالا است که مخاطب دیگر دست به جست‌وجو نمی‌زند، فقط لایک می‌کند، می‌پسندند و بازنشر می‌کند. این همان پسا حقیقت در جنگ شناختی است که جدی نمی‌گرفتیم.

چهارم: حالا جنگ روانی دیگر با کشته سازی‌ها شروع می‌شود. در این پروسه فقط لازم است که مرگ‌هایی با مشخصات مورد نیاز پیدا شود: ۱٫جوان و نوجوان ۲٫ساختار گریز ۳٫معترض ۴٫دارای ویژگی‌های برجسته‌ای که بشود روی آن مظلومیت ساخت ۵٫خودکشی یا مرگ ناگهانی و…
دیگر فرقی نمی‌کند که مرگ چگونه رقم خورده باشد، فرقی نمی‌کند حاصل خودکشی باشد یا مرگ براثر بیماری. حتی اگر برخلاف ماجرای مرگ مهسا امینی و یا نیکا شاکرمی، خانواده متوفا هم با سرویس‌ها برای پرداختن دروغ همکاری نکنند، مهم نیست. مخاطبان نه روایت خانواده را که برخلاف روایت فیک‌نیوز باشد قبول می‌کنند، نه التماس آن‌ها را بابت موج سواری نکردن روی جنازه‌ی عزیزشان می‌شنوند و نه می‌خواهند که بپذیرند. رسانه‌های بیگانه هم یا در اصالت افراد تشکیک می‌کنند( مانند مادر سارینا) یا سخن آن‌ها را تحت فشار دستگاه امنیتی معرفی می‌کنند. حتی این وسط علی دایی هم که در ماجرای اسرا پناهی موضع گرفته بود و عموی آن دختر(که از قضا پس از مرگ پدر، بزرگترش هم بوده) به او پاسخ می‌دهد، بجای عذرخواهی، گستاخ‌تر می‌شود و صریحاً در پاسخ سخنان عمو و بزرگ‌تر اسرا می‌گوید: «اینجانب قبول ندارم» و او را مستقیما متهم به دروغگویی می‌کند. و از عبارت «دختر نازنین شهرم» استفاده می‌کند تا به عموی اسرا بفهماند او در این ماجرا حقی ندارد و اسرا دیگر برادر زاده‌ی او نیست، بلکه این علی دایی است که برخلاف خانواده، اسناد پزشکی و دیگر مدارک تعیین می‌کند که چه بر سر دختر طفل معصوم آمده است!
حالا از امروز ذهنیت‌ها برای پروژه‌ی دروغ بزرگ‌تری آماده شده است، تاکنون مرگ‌هایی با ادعای «خشونت نیروهای امنیتی» برای مخاطبان ساخته و پرداخته شده و حتی خانواده‌های متوفیان هم از دور خارج شدند. دیگر کشته سازی کار سختی نیست و هر پیکری که دارای اوصاف قابل موج سواری باشد ممکن است با عنوان کشته سوژه‌ی پروژه قرار بگیرد. لذا بعید نیست گام بعدی ماجرا، ادعاهای بزرگ‌تری همچون کشف گورهای دسته‌جمعی باشد! مثلاً در استان‌هایی که ظرفیت این پروژه سازی را دارند. مانند کردستان و بلوچستان. این پروژه دیگر کار چندان سختی نیست، یعنی کشف یک گورستان قدیمی و ادعای گور دسته جمعی دیگر نباید سخت باشد.
یک بار دیگر این یادداشت را که تنها یک بخش از سناریوی فیک نیوزها و کشته‌سازی است مرور کنید. خودتان مصادیق اخباری که اصالت حقیقت دیگر در آن‌ها مطرح نبوده را اضافه کنید. خواهید دید که در پساحقیقت، چقدرساده حتی شخصیت‌های معتبری مثل علی دایی، حتی خبرنگاران، حتی چهره‌های فرهنگی و هنری و حتی گاه اساتید دانشگاه در جنگ شناختی گرفتار و مغلوب شوند.

انتهای پیام/

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

شفق خبر | خبری | تحلیلی | سیاسی | فرهنگی

فید مطالب
کانال آپارات
توییتر
فیسبوک
اشتراک گذاری در تلگرام
اشتراک گذاری در فیسبوک
اشتراک گذاری در تویتر
اشتراک گذاری در گوگل پلاس
اشتراک گذاری در لینکداین
فید مطالب
کانال آپارات
توییتر
فیسبوک