شفق خبر، پنجشنبه صبح از دفتر امور بانوان تماس میگیرند و برای نشست صمیمانه با استاندار دعوتم میکنند، یک ساعت بعد دوباره تلفنم زنگ میخورد و شماره ناشناس است، زیر لب میگویم یک پنجشنبه آدم را راحت نمیگذارند و پاسخ نمیدهم، مشغول خواندن یک خبر میشوم که مجدد تلفنم زنگ میخورد و همان شماره، با بیمیلی پاسخ میدهم. تماس از دفتر استاندار است و میخواهند برای نشست صمیمی دعوت کنند. چشم بلندی میگویم و تلفن را قطع میکنم. دو ساعت بعد پیامکی از سوی استانداری میرسد و بعد کارشناس روابط عمومی خبرم میکند… از این همه پیگیری خوشحال میشوم و در دل میگویم خوب است برای همه کارها این همه پیگیری وجود داشته باشد، شب شنبه از آن شبهایی است که کابوس و رویا درهم آمیخته شده، برای نماز که بیدار میشوم یادم میآید که در خواب دیدهام فراموش کردهام به جلسه با استاندار بروم… صبح دوباره پیام یادآوری میآید… قهقهه میزنم و این طور میشود که ساعت ۱۶:۲۰ روز ۲۸ خرداد در گرمای واپسین روزهای بهار سلانه سلانه وارد حیاط مسجدالنبی(ص) میشوم، ورودم همزمان میشود با ورود خودروی پلاک قرمزی که با کندوکاو متوجه میشوم ماشین استاندار است، اتومبیل تا جایی که امکان دارد نزدیک درب مسجد میشود و استاندار و هیئت همراه پیاده میشوند، میخواهم با کنایه به راننده بگویم خجالت نکش بیاد داخل مسجد بیا داخل شبستان، اما مثل تمام دفعاتی که زبان به کام گرفتم تا سرم بر باد نرود سکوت میکنم و با استاندار وارد مسجد میشویم.
هنوز جمعیت زیادی نیامدهاند، استاندار و معاونانش روبهروی جمع نشستهاند و قرار است پاسخگوی سؤالات میهمانان باشند.
در ابتدا مستندی از اقدامات رئیس جمهور پخش میشود، مردم بیشتر پچ پچ میکنند، در میان پچ پچ مردم صدای رئیسی را میشنوم که درباره ارسال واکسن به دوردست ترین نقاط ایران میگوید، درباره آبرسانی به مناطقی که بحران آب داشتند میگوید، چند کلمهای هم درباره خاطراتش با شهدا میگوید… مردم همچنان پچ پچ میکنند، استاندار گاه با جناح راست و گاه با جناح چپ که متشکل از مسئولان اقتصادی و اجتماعی است صحبت میکند و گاه تند تند روی کاغد مطالبی را یادداشت میکند، هنوز جلسه شروع نشده، نیم ساعت است که روی صندلی هایمان نشستهایم، من و چند نفر از خبرنگاران کنجکاو افرادی که به جلسه دعوت شدهاند را زیر نظر داریم، صندلیها تقریباً پر شدند و ساعت ۱۶:۵۰ بالاخره به صورت رسمی جلسه آغاز میشود.
قاری جوان قرآن را تلاوت و بعد مجری که همان روابط عمومی استانداری است یک سری نکات را یادآوری میکند که از شما چه پنهان هیچ نکاتش را به خاطر نمیآورم، بعد از رئیس ستاد انتخاباتی رئیس جمهور در استان قزوین دعوت میکند تا چند کلمهای سخن بگوید.
حجتالاسلام سید شمسالدین موسوی شالی که بیشتر شناختم از او به واسطه پدر بزرگوارشان، آیتالله شالی است پشت تریبون قرار میگیرد و به چند نکته اشاره میکند و میگوید: جامعه رشد یافته جامعهای است که مؤمنان بتوانند نظرات همدیگر را تحمل و اختلاف سلیقه را کنار بگذارند و بتوانند در کنار هم کار کنند؛ برخی در استان بداخلاقیهایی دارند ولی به شخصه از نزدیک شاهد خدمات شبانهروزی مسئولان جوان، مؤمن و انقلابی قزوین بودم.
محتوای اصلی کلامش همین است، به همان پنج دقیقهای که به او فرصت داده شده بسنده میکند و تریبون را به مجری میسپارد و مجری بازهم یک سری نکته میگوید و بعد حجتالاسلام عباسی رئیس شورای نیروهای انقلاب اسلامی در قزوین را برای سخنرانی دعوت میکند، عباسی پشت تریبون میگوید: انتصابات در استان به صورت نسبی خوب انجام شده و نمیشود خودمان افرادی را معرفی کنیم، آن افراد منصوب شوند و بازهم نق بزنیم، این ناجوانمردانه است و نباید اتفاق بیفتد، البته برخی از افراد برای این موضوع توجیههای نابجایی میکنند که مطلوب ارزیابی نمیشود.
ناخودآگاه به یاد چند روز پیش میافتم که با حاج آقا عباسی تماس گرفتم و از ایشان خواستم درباره انتصابات و حواشی مطرح شده نظرشان را به خبرنگار بگویند ولی خب ایشان گفتند وظیفه نمیدانند که به بنده به عنوان نماینده افکار عمومی پاسخ دهند.
از جایی که من نشستهام میبینم که استاندار همچنان مینویسد؛ از شما چه پنهان از روی عمد صندلی را طوری انتخاب کردم که بتوانم به قول سینماییها، تمام اکتهای چهره و دستهای استاندار را زیر نظر بگیرم… اما راستش آخر جلسه هم نفهمیدم آقای استاندار وقتی انگشت شصت و اشارهاش را به هم میسایید عصبانی بود؟ هیجانزده بود؟ راضی بود؟ چیزی به ذهنش رسیده بود؟ دقیقاً چه احساسی داشت…
یک لحظه نگاهم میافتد به مرد همیشه در سایه یا مردی برای تمام فصول؛ اشتباه نکنید این فرد سیاسی نیست شاید خیلیها او را نشناسند اما همیشه هست، بله آقای محافظ استاندار که از قضا با عکاسها و خبرنگارها ارتباط خوبی هم ندارد…
نفر بعدی خانم همایونلو، مسئول بنیاد حجاب و عفاف استان قزوین است، واقعیت آن است که با احترام به ایشان، مواضع و صحبتهایشان را خیلی نمیپذیرم و ترجیح میدهم در بحث حجاب و عفاف ایده خودم را داشته باشم.
امیر گروسی که یکی از جوانان کنشگر سیاسی است پشت میکروفون میرود و چند کلیدواژه به مخاطب میدهد اینکه کنشگر سیاسی به بلاگر سیاسی تبدیل شده و اینکه نگاه بدنه جریان انقلابی سطحی است در حالی که دغدغه نیروهای انقلابی باید جهاد تبیین باشد.
او از اینکه استاندار قزوین مشاور جوان ندارد گلایه کرد و در پایان هم تأکید کرد که مردم از بدنه دولت انتظار کار اقتصادی دارند نه سیاسی.
از اینجای جلسه اتفاق خوبی رخ داد، یعنی اتفاقاتی افتاد و صحبتهایی مطرح شد که تو گویی از زبان من که نه، فراتر از آن حرف دل من و خیلیهای دیگر بود؛ حجتالاسلام باباشاوردی از امامان محله قزوین پشت تریبون رفت و سیاست را کنار گذاشت و از مردم گفت، از کف جامعه گفت از مسکن ملی و اجاره بهای مسکن و سفره کوچک مردم، مردمی که صورتشان را با سیلی سرخ نگه داشتند اما همچنان پای انقلاب ایستاده و پرچم سهرنگ جمهوری اسلامی را بر سر درخانهشان نصب میکنند؛ به خدا که باید سر تا پای این مردم را طلا گرفت.
باباشاوردی از آن اندک مسئولانی گلایه کرد که زیر کولر نشسته و ارباب رجوع را سردرگم میکنند، از استاندار به خاطر انتصابات شجاعانهاش تشکر کرد و در نهایت خواست که اعلایی لایههای میانی را دریابد و از نیروهای مردمی برای نظارتهای میدانی استفاده کند.
مونا مرادی از فعالان فرهنگی استان پشت تریبون قرار گرفت و در آغاز سخنانش محکم و استوار اعلام کرد از اینکه برای انتخاب آیتالله رئیسی تلاش کرده به هیچ عنوان پشیمان نیست؛ از انتصابات شجاعانه استاندار تقدیر کرد؛ انتصابات افراد پاکدست و شریفی که مفسدان و بدخواهان را «ناک اوت» کرده است.
مرادی که خود را یک فرد استارتاپی میداند مزیت نسبی دولت سیزدهم را نسبت به دولت قبل؛ پاسخگویی دانست و ادامه داد: تا زمانی که مدیران میانی دولت قبلی حضور داشته باشند همچنان گرفتار رخوت و روزمرگی و به دور از نگاه تحولی هستیم؛ مادامی که گرفتن یک جواز کسب ۶ ماه تا ۲ سال طول میکشد باید انتظار ریزش سرمایه اجتماعی را داشته باشیم.
مرادی در پایان صحبتهایش از شرایط انتصابات بانوان قزوین هم گلایه کرد اما با پاسخ صریح استاندار مواجه شد؛ اعلایی از انتصابات خود در حوزه بانوان دفاع کرد و با مزاح رو به سمت فرمانداران گفت: اگر یکی از فرمانداران استعفا دهد اولین فرماندار خانم را هم منصوب خواهیم کرد.
نوبت امیرعبادی است، از رزمندگان قدیمی استان قزوین. عبادی از اعتماد ملی به عنوان بزرگترین سرمایه دولت سخن گفت و بعد عنوان کرد باید در انتقادها همه جانبه عمل کنیم به گونهای که انتقاد سازنده همراه با راهکار باشد.
وی گفت: بیش از ۸۰ درصد عزل و نصب ها در این استان موثر و درست بوده، برخی به عزل و نصبها خرده ولی فقر نیروی انسانی متخصص را نادیده میگیرند. آخر سخنانش هم از تیم رسانهای استاندار قزوین گلایه کرد.
حسام عابدیها به عنوان فعال رسانه و شبکههای اجتماعی پشت تریبون رفت، وی سخنانش را به توصیه روانشناسان ابتدا با تعریف و تمجید و بعد انتقاد همراه کرد. از انتصابات خوب در استان قزوین سخن گفت و به جنگ روایتها و ضعف رسانه استانداری قزوین رسید و از نداشتن پیوست رسانهای در پروژهها گلایه و با صراحت اعلام کرد اولین مخاطب جهاد تبیین دولت و رسانههای متصل به دولت و روابط عمومیها هستند.
عابدیها پیشنهاد داد دولت در این عرصه باید در ۲ حوزه پیش برود ابتدا ارتباط با رسانههای رسمی و خواص و دوم استفاده از ظرفیتهای انتشار مانند بلاگرها.
آخرین فردی که پشت تریبون قرار گرفت دبیر حزب مؤتلفه در قزوین بود؛ محمدحسین شفیعیها که او را از سالهای دور در اداره کل فرهنگ و ارشاد میشناسم، وی مخاطب اغلب شب شعرهای انجمن عبید بود و با فروتنی به درد دل شاعران و نویسندگان گوش میسپرد، امروز اما آمده بود از سوی حزب سیاسیاش سخن بگوید؛ شفیعیها از جوانگرایی استاندار تشکر و در ادامه از نگاه فسادستیزانه در استانداری قزوین تقدیر کرد و گفت نباید از این موضوع رنجیده خاطر شویم و نباید به واسطه اغراض مختلف حرکت درست استان را زیرسوال ببریم و در نهایت او همانند حجتالاسلام باباشاوردی و مونا مرادی بر موضوع مدیران میانی، بدنه ادارات و لزوم ایجاد رضایت در ارباب رجوع تأکید کرد.
صحبتهای حاضرین به پایان رسید، نوبت به معاونین استاندار رسید که گزارش کارهای خود را در طول استقرار دولت جدید ارائه بدهند، فکر نمیکنم لازم باشد در اینجا به تمام اموری که در دولت سیزدهم در قزوین انجام شده اشاره کنم چون این متن یک حاشیهنگاری است و به موضوعاتی میپردازد که بعضاً در اخبار نیامده است، اما در میان صحبتهای یکی از معاونان نکتهای توجه من و خیلی های دیگر را جلب کرد، رجحانی معاون عمرانی استاندار که انتصاب وی نور امیدی به دل فسادستیزان بود؛ آنچنان محکم و استوار در کلام و زبان بدن از مقابله با فساد سخن گفت که ناخودآگاه مورد تحسین حاضران قرار گرفت، سخن او که از دل برآمده بود بر دل حضار نشست و به یقین خداوند در این مسیر یار و یاور فسادستیزان خواهد بود.
حضار بعد از سه ساعت و نیم حضور در جلسه مشخص است که خستهاند، پچ پچ ها بالا گرفته، مادرانی که فرزندشان را با خود آوردهاند مجبورند یکی یکی برای آرام کردن کودکشان صندلی خود را ترک کنند، مجری که انگار دیگر نای ایستادن ندارد دقایقی روی زمین مینشیند؛ عکاسها و تصویربرداران اما هنوز تکاپو دارند و از پای ننشستهاند تا مستندسازی مراسم را تمام و کمال انجام دهند، اذان تمام شده که استاندار گفت تنها به گفتن نکات کوتاهی بسنده میکند، هرچند که در میان ارائه گزارش توسط معاونانش هر زمان که لازم بود ورود کرده و توضیحاتی ارائه داده است اما پشت تریبون رفت و به مدیران هشدار داد که مراقب باشند تا در دام انفعال و انحراف نیافتند؛ او تأکید کرد که مردم به خوبی افرادی را که شعار ارزشی بودن میدهند اما خودشان یا اطرافیانشان کاسبی میکنند را میبینند و همین موارد است که به اعتماد ملت آسیب میزند، ما برای خدمت به مردم و دفاع از منافع انقلاب آبرو گذاشتهایم، هر چند آبروی ما در مقابل جانی که شهدا هدیه کردند ارزش ندارد ولی به یاری خون شهدا و اخلاص مدیران کارآمد بسیار به آینده ایران امیدوار هستیم.
بعد از پایان جلسه نماز جماعت به امامت حجتالاسلام عباسی اقامه شد و در نهایت سفره شام و قیمه نثار قزوین بود که انتظار حضار را میکشید؛ بعد از صرف شام هم جلسه به صورت غیررسمی ادامه داشت گعدههای پنج شش نفری آقایان و بانوان کنار هم ایستاده بودند و سخن میگفتند اما کم کم شبستان امیرالمؤمنین(ع) خلوت و مردم و مسئولان رفتند تا فردایی دیگر را آغاز کنند، فردایی سرشار از امید به آینده و رسیدن به توسعه و پیشرفت ایران عزیز.
*قزوین نیوز
انتهای پیام/