شفق؛ نمایشگاه «بشارت یحیی» اثری از مهسا الویری، عکس روایتهایی از اردوگاه آوارگان جنگ لبنان در سوریه را به نمایش گذاشته است. این نمایشگاه از ١۶ دیماه به مدت ٢٠ روز از ساعت ١۶ الی ١٩ در نگارخانه مهر حوزه هنری استان قزوین دایر است.
دغدغه کودکیام را زندگی کردم
الویری در گفتگو با خبرنگار حوزه فرهنگ و هنر پایگاه خبری تحلیلی «صبح قزوین»، در رابطه با چگونگی شکلگیری نمایشگاه اظهار کرد: «مخاطبهای این نمایشگاهها اغلب نوجوانان هستند؛ شاید شبهه به وجود بیاید که چرا وقتی در ایران مشکلات مردمی و معیشتی داریم، به مشکلات کشور دیگری بپردازیم؟ در واقع مصداق جمله «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است! ». باید بگویم که در سال ۱۴۰۰ به مناطق محروم کشورم سفر کردم و بیش از پیش حواسم به هموطنانم است ولی با همه این اوصاف بعد از انجام تکلیفم در سیستان و بلوچستان، تصمیم به سفر به لبنان گرفتم! البته که این سفر تصمیم الان من نبود بلکه من در کودکی نیز دغدغه امنیت و ظلم چیره بر منطقه را داشتم. حتی در کودکی نیز برایم سوال بود که چرا یمن، سوریه، کشمیر و.. باید درگیر ظالمان باشند؟ همیشه از اطرافیان سوال میکردند که برای بهبود وضعیت منطقه چه کمکی از دستم برمیآید؟ این سوال تا زمان بزرگ شدنم همراه من بود و تصمیم گرفتم که هر زمانی که موقعیت رفتن به این مناطق مهیا بود، دریغ نکنم؛ چون معتقدم رفتن من همراه با هنرم یعنی عکاسی و نویسندگی در جهان امروز میتوانست انجام رسالتی باشد که من بر عهده داشتم.با توجه به تجربیاتم در سفر سیستان و بلوچستان و دو سال پیاپی در اربعین که در حیطه رساله فعالیت میکردم، احساس کردم که حال باید روایتهایی از سوریه و لبنان داشته باشم.»
یحیی سنوارها در حال تکثیر هستند
این هنرمند عنوان کرد: «شهادت یحیی سنوار برای من بسیار تاثیرگذار بود؛ فردی که لحظه شهادتش میتوانست ماسک صورتش را کنار بزند تا هویتش آشکار و ماجرا به دستگیری ختم شود اما مرگ را به سخره گرفت، در واقع یحیی سنوار داغ خود را بر دل دشمنان گذاشت. اینکه چگونه میتوان به این درجه رسید، برای من بسیار سوال بود! به همین دلیل بر خود وظیفه دانستم که بروم تا بدانم چگونه یحییها متولد میشوند و رهبری میکنند؟ به صورت اتفاقی وارد اردوگاه حرجله شدم و در تمامی مردم ساکن در آنجا وطندوستی، غیرت و محبت را ویژگی مشترکی دیدم؛ زمانی که با تک تک افراد صحبت کردم، متوجه شدم که تمام این افراد قهرمان هستند، در واقع همه آنان به نوعی یحیی سنوار بودند!»
وی تصریح کرد: «موقعیت جغرافیایی ملاک نیست بلکه آنان در مکتب حسینی تنها یک هدف و آرمان را دنبال میکنند، آرزوی بزرگ آنان شهادت است. مردم جبهه مقاومت خدمت در این راستا را جزو برترین آرزوهای خود میدانند. زمانی که این موارد را دیدم متوجه درجه عرفانی و روح بلند آنان شدم، انسانی که به این درجه رسیده باشد، قهرمان است.»
تربیت شده برای چنین روزهایی!
اولین بانوی قزوینی حاضر در اردوگاه آوارگان جنگ لبنان در سوریه گفت: «عموی شهیدم همراه با شهید حاج سیدجوادی برای فرهنگسازی شیعه قبلاً به لبنان سفر کرده بود که او را الگویی برای خودم قرار دادم خانوادهام نیز با دغدغهام آشنا بودند و از این تصمیم من استقبال کردند تا جایی که پدرم تأکید کرد و گفت: «ما تو را برای چنین روزهایی تربیت کردیم…»؛ از این رو با تیم مستندساز حوزه هنری استان قزوین برای تهیه مستند همراه شدم که در کنار تصویربرداری، با دوربین شخصی خود از آوارگان جنگ لبنان عکس میگرفتم که امروز روایت این عکسها را در این نمایشگاه میبینید.»
حضرت زهرا (س) ضامن همه کارها بودند
الویری درباره اعزام خود بیان کرد: «قبل از اعزام خود به حضرت زهرا (س) توسل کردم و از ایشان خواستم که نامه رفتن من را امضاء کند که بعد از توسل من برنامه رفتنم بلافاصله مهیا شد؛ همچنین برای برپایی نمایشگاه به خانم فاطمه زهرا (س) متوسل شده و صفر تا صد کار را از ایشان مدد خواستم تا من را همراهی کرده و رسالتم را به درستی انجام دهم. برای رفتن به سوریه و لبنان هیچ ترسی نداشتم؛ اگر قرار بر شهادت هم بود، دوست داشتم اول تاثیرگذار باشم و بعد شهید شوم. واقف بودم که ممکن است در این سفر هر اتفاقی رخ دهد ولی شبیه به عموی شهیدم پر از شجاعت قدم در این مسیر گذاشتم.»
چند متر فاصله تا مرگ!
هنرمند قزوینی عنوان کرد: «زمانی که ما در سوریه مستقر بودیم، یک بار بمباران صورت گرفت؛ ۵۰ متر آن طرفتر با بمباران ۲۰ نفر از مردم شهید شدند. همان لحظه معنی جنگ را حتی برای مقداری کم و لحظهای کوتاه احساس کردم اما من مطمئن بودم که بالاخره به وطن باز میگردم اما مردم آنجا نگرانِ از بین رفتن امنیت منطقه خود بودند. در دو هفتهای که در کشور سوریه اقامت داشتیم به مناطقی سفر کردیم که در دست تکفیریها بود و اگر به زبان فارسی صحبت میکردیم و متوجه میشدند که ایرانی هستیم، اتفاقات ناخوشایندی رخ میداد.»
لبنانیها مکتب حسینی را زندگی میکنند
وی تأکید کرد: «مهر و محبت وجه اشتراک بین فرهنگهای ما و مردم لبنان بود؛ استقبال و پذیرایی آنان با لهجههای شیرینی که سعی در ادای جملات فارسی داشتند، نشأت گرفته از درک و فهم و اصالت آنان بود. از نظر مذهبی احساس میکنم که سطح اعتقادات آنان از ما قویتر بود؛ آنان مکتب حسینی را الگوی زندگی خود قرار داده و آن را زندگی میکردند. حرکات و سخنان آنان بوی نهضت عاشورایی میداد. ایستادگی در برابر ظلم و آزادگی را همچون امام حسین (ع) سرلوحه زندگی خود قرار داده بودند. گویا هر یک از زنان آنجا تجلی حضرت زینب (س) در جهان امروز بودند و همان جملهای که فرمودند: و ما رأیت الا جمیلا…»
عکاس نمایشگاه «بشارت یحیی» عنوان کرد: «ارتباط من با لبنانیها بسیار صمیمانه بود به طوری که اصرار بر دیدار مجدد داشتند و شریک عکسهای من میشدند. احترام و محبت جزء جدانشدنی از وجود آنان بود زیرا برای نماز خواندن من در خانههای آنان نیز اصرار مکرر وجود داشت. همانطور که در روایت اول به آن تاکید داشتم، مساحت کشور لبنان و فلسطین از شهر ما نیز کمتر است؛ این نشاندهنده قدرت ایران است که اگر اراده کند، اسرائیل با یک اشاره نابود میشود. مردم لبنانی به گفته خود در برابر دشمن ایستادهاند تا ایران باقی بماند تا پرچم شیعه به دستان مردمان ایرانی برافراشته شود.»
ارتباط نسل جوان با نمایشگاه «بشارت یحیی»
الویری درباره تأثیرگذاری این نمایشگاه بر مخاطب افزود: «چند شب گذشته گروهی نوجوان که معتقد به حجاب هم نبودند برای بازدید از این نمایشگاه آمدند؛ یکی از آنان بعد از بازدید از نمایشگاه به نزد من آمد و اظهار کرد که من تا حالا چنین فردی مثل شما را از نزدیک ندیده بودم، همیشه گمان میکردم که چنین افرادی واقعی نیستند ولی الان با حضور شما و این عکسها و روایتها، احساس خوشایندی به من دست داده و شما الگوی من هستید. روزی هم گروهی از دختران بعد از امتحان مدرسه خود برای بازدید از نمایشگاه آمدند و بعد از بازدید، گفتگویی در این محیط به وجود آمد که باعث رفع شبهات آنان شد؛ لذا به نظرم چنین مکانی برای نسل نوجوان و جوان برای شفافسازی جبهه مقاومت نیاز است.»
«روایت محمد» رزق سفرم بود
وی در پاسخ به این سوال که کدام روایت را بیش از همه دوست دارد؟ گفت: «تمامی روایتها را دوست دارم اما روایت «محمد» را رزق این سفر میدانم؛ این روایت تکمیل کننده تمامی عکسها بود، به طوری که الان نیز در نمایشگاه روایتها با آن پایان مییابد. من تا حالا در موقعیتی قرار نگرفته بودم که یک مجروح جنگی، یک قهرمان را از نزدیک ببینم آن هم لحظهای که تازه از جبهه بازگشته است. از آنجایی که آن خانواده عضو خانواده محور مقاومت بودند، اجازه انتشار عکس از آنان وجود نداشت اما لحظهای که محمد بازگشت، مادر خانواده زیر گوش من گفت: از تمامی صحنهها عکس بگیر. این موضوع شعفی در من ایجاد کرد و این رزق را مدیون خداوند متعال هستم.»
*صبح قزوین
انتهای خبر/