شما اینجا هستید

دیدگاه » وفاق یعنی حلقه‌ی شازده، زیر دست خانزاده!
گروه : دیدگاه , قزوین

شفق؛ جابر خرم‌نیا، یادداشت؛ دولت چهاردهم از ابتدای تشکیل شعار وفاق ملی سرداد. ما هم که پرسیدیم وفاق یعنی چه؟ از گفتمان جناب پرزیدنت مسعود اینجور دستگیرمان شد که مفهومش به مشارکت طلبیدن تمام سلایق در تعامل و گفت‌وگو و همکاری برای حل مسائل کشور است؛ صدالبته این با مفهوم دولت ائتلافی کاملاً متفاوت بوده و قطعاً مسئولیت گرفتن در دولت مشروط به قبول داشتن آرمان‌های آن و رئیس جمهور است.
اما آیا ما در قزوین شاهد وفاق هستیم؟ قطعاً خیر.
آیا هیچ زمینه‌ای برای مشارکت تمام سلایق یا حتی گفت‌وگو با آنها برای حل مسائل استان و همراه‌سازی حداکثری فراهم شده؟ قطعاً خیر.
چرا قاطع می‌گویم خیر؟ چون نه تنها وفاقی شکل نگرفته، حتی گفت‌وگویی هم وجود ندارد و درهای دولت توسط باند انحصارطلبِ تندرویی حتی به روی حامیان پزشکیان هم بسته شده.
ما در قزوین در حال حاضر شاهد یکه‌تازی باند انحصارطلب پدرخوانده و شازده‌ی اوییم(اصلاح‌طلبانِ ویلانشین)، استاندار و مدیران ارشد استان هیچ استقلال رأیی از خود ندارند و تمام مناصب استان را هم تنها بین دست‌بوسان پدر و چاکران آستان شازده تقسیم کرده‌اند؛ اینگونه تمام آنانی که بهار امسال به پیروزی پزشکیان یاری رسانده و حامی او بودند را بیرون گود نگه داشته و حتی رانده‌اند.
جالب اینجا است که در سفره‌ی وفاق استان قزوین نه تنها بخش دیگر بدنه‌ی جریان اصلاحات(اصلاح‌طلبانِ حسینیه نشین) که بخش اعظمی از بانوان فعال اصلاح‌طلب و نیز اصولگرایان حامی پزشکیان مانند جریان لاریجانی و پورمحمدی و… ابداً سهمی نداشتند.
بررسی انتصابات اخیر در میان مدیران کل دستگاه‌ها، مقامات ارشد استانداری و… تنها یک ساز ناکوک دارد و آن هم مدیرکل جدید ارشاد است. که البته به نظر می‌رسد او نیز سهم توصیه‌ایِ رئیس سابق سازمان فرهنگی ورزشی و سرپرست اسبق شهرداری قزوین بوده که حق و دینی از جنس نان و نمک برگردن رئیس ستاد پزشکیان دارد.
این اخطاری بود که از پیش به رفقای اصلاحطلب و غیراصلاحطلب حامی دولت داده بودم. گفتم که در قزوین شازده اجازه نفس کشیدن به هیچ‌کس جز باند خود را نخواهد داد و شما نیز بیرون دایره‌اید.
خلاصه‌ی کلام اینکه در قزوین حامیان دولت هم نصیبی از وفاق نداشتند، چه رسد به اینکه وفاق واقعی بخواهد شکل گیرد.
مدتی پیش برای رفیقی از حامیان دولت که دل پر دردی داشت و پیشتر اینها را پیش‌بینی کرده بودم این مصرع از دیوان شمس مولانا را خواندم:
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم
انتهای پیام/

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

شفق خبر | خبری | تحلیلی | سیاسی | فرهنگی