شفق؛ سازمان مجاهدین خلق ایران بهدلیل کارنامهی سیاه خود، ترورهای کور و هدف قرار دادن مردم بیگناه و کشتار نزدیک به ۱۷ هزار نفر از مردم کشور در نزد ایرانیان منفور بود. زمانی نفرت مردم از این سازمان تروریستی بیشتر شد که ارتباط آنها با رژیم بعث عراق در خلال جنگ تحمیلی آشکار شد و مسعود رجوی با ادعاهایی تهوعآور کادر رهبری و بدنه سازمان را به کشوری منتقل کرد که به خاک ایران حمله کرده بود.
مسعود رجوی که خود را رهبر انقلاب نوین ایران معرفی میکرد، همواره در بغداد اعلام کرده بود که حاکمیت ایران به ادامه جنگ وابسته است و بدون جنگ نمیتواند از مشروعیت و شیوه حکمرانی خود دفاع کند. از این روز به هیچ وجه انتظار پایان جنگ را نداشت. تنها توجیه حضور این سازمان تروریستی در عراق کمک به ارتش بعثی در تجاوز به خاک ایران بود و رجوی میدانست پس از جنگ در خاک عراق قفل خواهد شد.

بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط حضرت امام، رجوی که چندین بار پیشبینیاش از جنگ و آینده آن غلط از آب درآمده بود به دنبال توجیه جدیدی بود. او بهزودی کادر مرکزی سازمان را قانع کرد که رژیم ایران در نقطه ضعف تاریخی قرار دارد، مردم از جنگ خسته شدهاند، اعزام نیرو با مشکل جدی روبرو شده و ایران دیگر توان ادامه ندارد و اکنون فرصت طلایی است که از این نقطه ضعف برای شکست ایران و عملیاتی رعدآسا و فتح پایتخت استفاده کنند.
رجوی یک روز گرم در اواخر تیرماه، نیروهای سازمان را در سالن گردهمایی دور هم جمع کرد، بادی در غبغب انداخت و گفت کاری که قرار است بکنیم در اندازهی یک ابرقدرت است! ما رعدآسا حمله میکنیم و ۳۳ ساعته تهران را میگیریم. به نظر میرسید ادبیات او به شکلی شبیه غرور صدام در روز اول جنگ باشد.
تجهیزات اهدایی صدام از جمله تانکهای برزیلی، نفربرها، توپها و سلاحهای سبک و سنگین، تجربهی چند عملیات خائنانه از جمله عملیات چلچراغ در خردادماه ۱۳۶۷ که منجر به سقوط سوم شهر مهران شده بود، ترس از قفل شدن در عراق پس از جنگ و نداشتن توجیه برای نگه داشتن نزدیک به ۵ هزار نفر در پادگان اشرف و تعجیل برای پیش انداختن مجاهدین خلق از دیگر رقبا در اپوزیسیون برای دریافت کمکهای آمریکا و غرب با یک اقدام ضربتی عملی و… احتمالاً میتواند از دلایل خطای محاسباتی رجوی باشد.
طراحی احمقانهترین عملیات نظامی تاریخ
به درستی معلوم نیست چه کسی طرح اجرایی عملیات مدنظر رجوی را برنامهریزی کرده باشد، اما سازمان با فراخوان عمومی تمامی کادر و حتی سمپادهای خود(هواداران) را از اروپا و آمریکا به عراق کشاند و ۷ هزار نفر را در قالب ۲۵ تیپ ساماندهی کرد. عملیات در ۵ مرحله برای اشغال ۵ شهر و در نهایت حمله به تهران برنامهریزی شده بود. یعنی قرار بود ستونهای خودرویی از قصرشیرین وارد کشور شوند، اسلام آباد، کرمانشاه، همدان و قزوین را تصرف کرده و در نهایت تهران را اشغال کنند. به همین سادگی!

موضوع احمقانه این بود که هیچ درگیری جدی پیشبینی نشده بود، رجوی اطمینان داده بود که در شهرها مردم به ما خواهند پیوست و حکومت هم آنقدر ضعیف شده که هیچ درگیری نخواهد داشت. قرار بود ۷ هزار نفر در یک ستون خودرویی در جادهی مستقیم حرکت کرده و سوار بر ۱۰۰۰ دستگاه کامیون، ۱۲۰ دستگاه تانک، ۴۰۰ دستگاه نفربر و تعداد زیادی جیپ و مزدا و غیره و همراه سایر ادوات زرهی و رزمی حرکت کنند مستقیم شهر به شهر بروند و فتح کنند!
حتی یک نوجوان گیمر امروزی هم میداند در چنین شرایطی کافی است سر و ته ستون را با آتش سنگین متوقف کرده و سپس تمام مسیر را به آتش بکشی، کار تمام است! معلوم نیست روی چه حسابی رجوی چنین خودکشی را تدارک دید.
اجرای عملیات و پایان شوم منافقین
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران، عراق یک حمله سراسری را به خاک ما تدارک دید، تمرکز نیروهای رزمی به جبهه جنوب و دفع تجاوز عراق معطوف شد، صبح سوم مرداد ۱۳۶۷، پایگاه هوایی تبریز و پایگاه هوایی شهید نوژه همدان با بمباران خوشهای دچار مشکل شد. همان موقع و با حمایت توپخانهای عراق لشکر منافقین از مرز قصر شیرین وارد شده و به سرعت به سمت سرپل ذهاب و سپس اسلام آباد پیش رفت. هیچ کس انتظار چنین حرکتی را نداشت و نیروهای دفاعی در استان کرمانشاه غافلگیر شدند. برای همین آنها به سادگی تا اشغال اسلام آباد پیش آمدند.

نخستین درگیریها همان صبح سوم مرداد در حسن آباد و میان منافقین و نیروهای مردمی گزارش شد. با اشغال اسلام آباد، منافقین دست به جنایتهای فجیعی زدند، به هوای پاکسازی هرکس که ظاهر مذهبی داشت از زنان چادری گرفته تا مردان ریشدار، کسانی که نشانی از جهادسازندگی همراه داشتند تا هرکسی که لباس خاکی یا سربازی و نظامی به تن داشت به فجیعترین شکل کشتند. خونبارترین حادثه در بیمارستان امام خمینی(ره) اتفاق افتاد، آنها به بیمارستان هجوم بردند تمام مجروحان جنگی بستری را به گلوله بستند و برخی را سربریدند و سپس بیمارستان را به آتش کشیدند.
ستون خودرویی از بامداد چهارم مرداد به قصد کرمانشاه به حرکت درآمد، ترافیک مردم در حال فرار، مقاومت نیروهای مردمی محلی و درگیریهای پراکنده حرکت را کند کرده بود، امیر ارتشی سرتیپ علی صیاد شیرازی با حکم تامالاختیار فرماندهی مشترک نیروهای ایرانی(سپاه، بسیج و ارتش) را برعهده گرفت و پنجم مردادماه ۱۳۶۷ عملیات مرصاد آغاز شد.

کمینگاه سخت
هاشمی رفسنجانی دربارهی مرصاد گفته بود: صحنه به گونهای درست شده بود که اینها (مجاهدین) توی کیسه آمدند و ما در کیسه را بستیم. در واقع هم همین بود، سرستون خودرویی از شب قبل به تنگهی چهارزبر رسیده و با مقاومت نیروهای ایرانی متوقف شده بود، صبح پنجم مردادماه هلیکوپترهای هوانیروز و نیروی هوایی سر و ته ستون خودرویی را هدف قراردادند. انفجارهای سنگین در پس و پیش لشکرِ مزدوران منافق آنها را دچار شوک شدید کرد، حملهی دوم هلیکوپترهای هوانیروز تمام مسیر و ستون زرهی را هدف قرارداد و تلفات سنگین برجای گذاشت. پس از آن نیروهای ایرانی از چندین محور به باقیمانده دشمن حمله کردند. منافقین به سرعت به سمت اسلامآباد عقب نشستند و هرچه مجروح داشتند جاگذاشتند. بسیاری از افراد سالم هم در این میان در محاصره افتاده و فرصت فرار پیدا نکردند. پیش از آنکه نیروهای ایرانی سر برسند و اسیربگیرند، بسیاری با نارنجک خودکشی دسته جمعی کردند و خیلیها هم با سیانور یا شلیک به سر خود را کشتند. صدها نفر هم اسیر شدند.

هجوم نیروهای نظامی ایران آنقدر قوی و جدی بود که منافقین به سرعت از اسلامآباد هم عقب نشستند و بعد از معدود درگیریهایی مانند کارخانهی قند، با برجای گذاشتن بیش از ۲۰۰۰ نفر کشته و صدها اسیر به خاک عراق و پادگان منحوس اشرف بازگشتند.
پس از این ماجرا، مسعود رجوی تقصیر شکست را برگردن نیروهای سازمان انداخت و گفت شما فکر و ذکرتان جای دیگری بود! کجا؟ پیش خانواده و همسر و فرزندانتان. تنها یک راه برای ادامهی مبارزه هست: خانواده در سازمان تعطیل شود!
گزارش از: جابر خرم نیا
انتهای پیام/